سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، دوست و رفیقش نایاب گردند . [امام علی علیه السلام]
خالدلویمی
اغلب اهالی محل اورا می شناسند؛ علی رغم شلوغی بازار، کسبه سعی می کنند گهگاهی  سراغش را بگیرند تکه های کلامی اورا با جان ودل پذیرا می شوند؛ اوهم سعی می کند در این زمینه خساست بخرج ندهد ؛سیره مرحوم بهلول را جاری نگه داشته است ؛ حکمت را درلسان مزاح تقدیم اهل قبور می کند ؛ اعتقاد دارد که مردم تمایل چندانی به تفکرچندلایه ای ندارند؛ ضرب المثل "صاحبی ،مستلذ بلگشره" بنام اوثبت شده است درمیان رایحه عطر آگین پیاز وسیب زمینی ، سخنانش بوی فلسفه را بمشام می رساند؛ البته این قضیه مبنای تاریخی دارد ؛درقدیم الایام؛بهنگام مواسم خرید وفروش ارزاق ،حجره های بازار منشاء محاورات وتفکرات بود ؛ خیلی ازمکاتب فکری آنجا شکل گرفت ؛ حالا هم وضع زیاد تغییرنکرده است ؛فقط عناوین ،فراوان شده اند
رفیق ثابتش ، ناصر ابودلال است ؛ بزرگترین بختش در زندگی ،همجواری سوباطتش با ابوعزیزاست ؛ آنقدرکه از
تحاور با ابوعزیزلذت می برد ؛سود وزیان هرروزش را به ریال محاسبه نمی کند؛ محاورات آنها ،ارواح سقراط وبقراط
وافلاطون را شاد می کند:
"تعرف یا ابو دلال ، نوبات ، البطون ،اکثرمن العگول ،معتقده بلعداله ؛تجی بلفقیر والغنی نویه ؛شوف شارع الفلافل ؛
شوف سوگ کیان "
ناصر ،برای ابوعزیز ،احترام فراوانی قائل است اما همیشه برای اینکه موضوعی را خوب بفهمد؛اول مخالفت می کند؛بخشی ازموضوع را که خوب فهمید دوباره مخالفت می کند به همین منوال پیش می رود تا کاملا موضوع را بفهمد ندانسته به دیالکتیک انتقادی ،اعتقاد دارد:
" حجی ابو عزیز؛یا عداله شواهنا ماخذنا الفگر"
ابوعزیز ،سیستم فکری خاص خودش را دارد ؛ عدالت را به کیکی تشبیه می کند که بعضی فکرمی کنند ؛کیک جشن تولدشان است درحالی که شیره آرزوهای همه است وهمه باید مزه اش را بچشنند
"یا ابوعزیز ،دعنا من العداله ؛سالفتها طویله ؛سمعت آخراخبار الدنیا"
باکس خبری ناصر همیشه بروزومتنوع است ؛گاهی ابوعزیز اورابا لقب وکاله الانباء ،صدا می زند آنروز،خبرهایش متفاوت بود اینکه کارمن سلیمان ،دختر17ساله مصری ،سوپراستارخوانندگان جدیدعرب شد واینکه ناتاشا،دخترجوان لبنانی ،وسط بیروت برای رفع کینه های فرقه ای ،بوسه نثار رهگذاران می کند؛معمولا اخبار ناصر با تعلیقات خاص ابوعزیزهمراه می شود:
"احیانا، البوسه ،تتجه نحو الانا؛احیانا ، البوسه ،تتجه نحو الاخرولکن هوالانا واحیانا ،البوسه ،تتجه نحو المعرفه وما احلی بوسه فهمانه"
"والله شگلک یا ابوعزبز ؛شواهنا ،بس بوسات المصایب لاحگتنا"
ناصر وابوعزیز درحالی که خنده بلند مستانه ای تقدیم روزگار می کردندمتوجه نگاههای منتظر زنی میانسال شدند؛شباهتی به زنان بندری ویا بنگلادشی نداشت ؛عرب بود اما سیما ووضع وحالش به زنان عرب اهوازشباهت نداشت ؛ با آنکه این روزها دیدن مهاجرانی که در اسواق اهواز ،خیرات راجسجو می کنند به امری عادی تبدیل شده است اما این یکی بطورخاص توجه ابوعزیز را برانگیخت:
"بنتی امنن جایه "
نوره ازحلب آمده بود؛همسرش ،عطوان ،معلم بود ؛درحین درگیریهای فرقه ای ،اورابه قتل رساندند
نوره با دوفرزندش زیدان واحلام ،ازمرز ترکیه به ایران آمده بود وآرامش وخیرات را درمحلات فقیر اهواز جستجو می کرد ؛برای کسی مثل اوکه هزینه گزافی برای هویت های فرقه ای پرداخته است
پاسخ به ابو عزیز ،سنگین بود اما اوزنی با سطح فرهنگی بالابود:
"عمی ،انا،شامیه"
پاسخ نوره ،ابوعزیزرا بسیارمتاثر کرد ؛اینکه زنی وایتامش از سرزمینی بیاید که مردمانش را به تمدن وتاریخ پر افتخار ومبارزات ضد استعماری می شناسند وحال این زن آواره ظلم فرزندان سرزمینش است
بعضی گمان می کنند مشیت الهی برحکمرانی ملوکانه ایشان برعوام الناس قرار گرفته است وبعضی دیگر گمان می کنند مشیت الهی براسقاط آن ملکوت وبنیان قیصری جدید قرارگرفته است ؛دعوا برسرمیراث قیاصره است ؛چه ربطی به نوره وایتامش دارد؛آنها حق زندگی دارند؛پرندگان ،آزادی را درمهاجرت می شناسند واین حق نوره وایتامش است که آرامش وامنیت را باهجرت بدست آورد:
"اهلا وسهلا ؛انتی ابقطعه طیبه من ارض الله الواسعه ؛مااتشوفین الا الخیر"
آنقدر چشمان ابوعزیز به گفته هایش ایمان داشت که برای نوره راهی نگذاشت جز اینکه امیدوارباشد که
آدرس را اشتباه نیامده است؛بهنگام هجرت ،آرزو داشت بجایی برود که فرقه انسان سکونت داشته باشد....

کلمات کلیدی: منقول من موقع بروال

نوشته شده توسط amirsalehi 91/4/13:: 1:47 عصر     |     () نظر